هنگامی که رسانهها خبر از طرح مبارزه با استعمال دخانیات در اماکن عمومی دادند هیچ کس از خود نپرسید تعریف اماکن عمومی چیست؟ چه کسی و بر اساس چه قانونی این ممنوعیت را اعمال کرده است؟ و از همه مهمتر، هیچ کس از خود نپرسید این تصمیم یک شبه چه پیامدهایی به دنبال خواهد داشت؟
اولین قربانیان طرح مبارزه با استعمال دخانیات در اماکن عمومی، قهوهخانههای سنتی شهر بودند. در این مغازههای پر مشتری اگر چه به جز قلیان، چای و نیمرویی هم به راه بود اما از دیرباز تمامی مشتریان خود را بیشتر به بهانه کشیدن قلیان جذب میکردند. حذف قلیان از این مجموعه مترادف با تعطیل کلی آنها یا اخراج کارگرانی است که سالها در این صنف کار کردهاند و بسیاری از آنها حتی کار دیگری بلد نیستند.
شاغلام، پیرمردی که در یکی از این قهوهخانهها کار میکند و این لقب را از مشتریانش گرفته بوده به خبرنگار آفتاب میگوید: «30 سال است که در قهوهخانه کار میکنم و از این راه خرج سه خانواده را میدهم. بهجز زن و بچه خودم، مخارج مادر و خواهر و برادرم هم تماما به عهده من است. هیچ وقت در زندگی کار دیگری نداشتم و تنها حرفهای که بلد هستم همین است».
شاغلام که گویا هنوز از بهت تعطیلی قهوهخانهاش بیرون نیامده و باور نکرده است که به راستی گروهی تصمیم گرفتهاند اجبارا بازنشستهش کنند، میپرسد: «اگر اینجا تعطیل شود چه کسی خرج خانواده من را میدهد؟ چه کسی خرج این کارگرهایی را میدهد که بیکار میشوند؟ میگویند برای سلامتی ضرر دارد، اما مگر میشود جلوی قلیان کشیدن مردم را گرفت؟ خوب اینجا نکشند یک جای دیگر میکشند، فقط این ماییم که از کار بیکار شدهایم».
اشاره شاغلام به پنج کارگری است که در کنار او در قهوهخانه کار میکنند. یکی از این کارگرها در مورد خودش توضیح میدهد: «سه سال پیش خدمتم را تمام کردم و از همان زمان اینجا مشغول به کار شدم. اما این وضعیت که پیش آمده صاحب قهوهخانه گفته دیگر نیایم، نمیدانم کجا باید بروم».
از صاحب قهوهخانه میپرسم آیا تا کنون به علت دادن قلیان به جوانان زیر 18 سال شکایت و یا تذکری دریافت کرده است؟ میگوید: «ما اینجا به زیر 20سال قلیان نمیدهیم، هم من و هم تمامی کارگران و حتی بسیاری از مشتریان هم روی این مسئله به شدت حساس بودند».
وی که تازه حرف زدنش گرم شده میافزاید: «اینجا خیلی از مشتریها 50سال است که قلیان میکشند، حتی اگر برای سلامتشان ضرر داشته باشد هم بهتر است که بیایند اینجا تا اینکه قلیان را به خانه ببرد و علاوه بر خود تمامی خانوادهشان را در معرض دود قلیان قرار دهند. تمامی مشتریان ما خود اهل قلیان هستند اما وقتی قرار باشد قلیان کشیدن به خانهها محدود شوند عده زیادی هم مجبور خواهند شد دود و عوارض آن را تحمل کنند».
صاحب قهوهخانه که ادعا میکند «هیچ حکمی از هیچ نهاد مسئولی مبنی بر ممنوعیت قلیان دریافت نکرده و تنها مطلب را از تلویزیون شنیده»، با نارضایتی میگوید «به هر حال مجبور است شغلش را تغییر دهد»، اما کارگران قهوهخانه تاکید میکنند که سرمایهای ندارند که بخواهند کار دیگری را آغاز کنند و هیچ کس هم از آنها حمایت نخواهد کرد.
از قهوهخانهها که بگذریم نوبت به سفرهخانههای سنتی میرسد، سفرهخانههایی که در کنار قلیان، نوشیدنیهای سرد و گرم و غذاهای غالبا سنتی نیز به مشتریان خود ارائه میکنند. اما به نظر میرسد که نقل محفل این صنف نیز همان قلیان است.
صاحب یکی از این سفرهخانهها میگوید: «بیش از 70درصد مشتریهایم را از دست دادهام و با این وضعیت اصلا معلوم نیست که ادامه کارم به صرفه باشد».
وی که به گفته خود قصد دارد از میان 25کاگر خود 10نفر را اخراج کند توضیح میدهد: «هزینه این سفرهخانه برای من بسیار بالا است، تنها سیستم مخصوصی که برای تهویه هوا نصب شده است 65میلیون تومان هزینه در بر داشته که از این به بعد بیاستفاده خواهد شد. با این شرایط من مجبور هستم که بخشی از کارگرهایم را اخراج کنم».
از صاحب سفرهخانه نیز میپرسم که آیا نامه یا اخطاریهای برای جمعآوری از ارائه قلیان دریافت کرده است؟ پاسخ میدهد: «نه، دیشب از تلویزیون دیدم و امروز هم که قلیانها را جمع کرده بودیم ماموران اماکن ناگهان وارد شدند تا ببینند که اینجا کسی قلیان و سیگار میکشد یا نه؟». میپرسم اگر دیشب تلویزیون تماشا نمیکردی چه اتفاقی میافتاد؟ با لبخندی تلخ میگوید: «پلمپ میشدم»!
همسر صاحب سفرهخانه نیز به نکته جالبی اشاره میکند. وی توضیح میدهد: «افرادی که این تصمیم را گرفتهاند هیچ مشاوره جامعهشناسانهای انجام ندادهاند. من به این مسئله کاری ندارم که این جوانانی که تا امروز به اینجا مراجعه میکردند و در یک مکان تقریبا عمومی سیگار و قلیان میکشیدند از فردا کجا میخواهند بروند و چه کارهایی ممکن است بکنند، مسئله این است که با این مقررات دولت ما را به عنوان مامور پلیس معرفی کرده است. یعنی هر کس که در این مکان سیگار روشن میکند ما باید مراجعه کنیم و از او بخواهیم که اینجا سیگار نکشد. این مسئله بارها و بارها سبب ایجاد درگیری و تشنج شده است، ما که مامور اجرای قانون نیستیم که بخواهیم مدام با مشتریها درگیر شویم».
صاحب سفرهخانه هم این سخنان را ادامه میدهد و میگوید: «الآن حدود 4000سفرهخانه در تهران پروانه دارند، اگر قرار بر ادامه روند فعلی باشد تمامی آنها یا باید کار خود را تعطیل کنند و یا باید بخشی از کارگران خود را اخراج کنند. چه کسی مسئولیت این همه کارگر اخراجی و این همه شغل از دست رفته را بر عهده میگیرد؟»
اشاره سفرهخانهدار به آمار 4هزار قهوهخانه تهران، که تعطیلی آنها بیکاری چندین هزار کارگر را به دنبال خواهد داشت تنها نشانگر بخشی از آمار افرادی است که به دنبال بخشنامه نیروی انتظامی کار خود را از دست دادهاند. اگر سری به چهار راه مولوی بزنید و پای حرفهای صنف فروشندگان قلیان هم بشینید متوجه خواهید شد که تبعات تصمیم دولت تا کجاها پیش میرود.
یکی از این فروشندگان در پاسخ به این پرسش که آیا مامورین به شما هم در زمینه فروش قلیان تذکری دادهاند میگوید: «به ما اعلام کردهاند که نباید قلیانها را در معرض دید عموم قرار دهیم، اما با فروش قلیان مخالفتی نکردهاند». وی با اشاره به کاهش چشمگیر درآمدش میگوید: «قهوهخانهها را که تعطیل کردند ما هم فروش عمده خود را از دست دادیم. میگویند این کار برای حفظ سلامت است، اما اگر قلیان برای سلامتی ضرر دارد پس چرا خود دولت این همه توتون و تنباکو تولید میکند؟ من خودم در مغازه چهار نوع تنباکو میفروشم که تمام آنها دولتی است. اگر ضرر دارد بهتر است اول جلوی شرکت دخانیات را بگیرند».
فروشنده دیگری که او هم بر کاهش شدید فروش تاکید میکند میگوید: «اگر وضع تا یک ماه دیگر به همین منوال ادامه پیدا کند بدون شک من شغلم را عوض میکنم. التبه این مسئله برای من مشکل زیادی به همراه ندارد، اما چه کسی جوابگوی هزاران کارگری است که از راه تولید دستی قلیان امورات خود را میگذرانند؟».
وی در توضیح سخنان خود به سر سفالی قلیانها اشاره میکند و میگوید: «این سفالها همه ساخت لالهجین همدان است که تنها در قلیان قهوهخانهها کاربرد دارد و در قلیانهای زینتی و خانگی از آنها استفاده نمیشود. با این وضع دیگر فروش آنها متوقف میشود».
سپس به سراغ آتشگردانهای سیمی میرود و میگوید: «این آتشگردانها را زنان و دختران الیگودرز در خانهها میسازند و از این طریق امرار معاش میکنند. حالا دیگر اینها هم فروشی ندارد و معلوم نیست سازندگانش از این پس باید چه کار کنند؟».
معلوم نیست زنان الیگودرزی و سفالگران لالهجینی و کارگران قهوهخانهای چه سرنوشتی خواهند داشت، حتی شاید هیچ گاه، هیچ کدام آنها متوجه نشوند که چه کسی و با کدام توجیه قانونی تنها راه امرار معاش آنها را از میان برد، تنها چیزی که معلوم شده این است که سلامت مردم یکی از اصلیترین دغدغههای دولت است!
نوشته شده توسط :
علی
نظرات ديگران [ نظر]